معنی منظومه ای از فانی کشمیری

حل جدول

فرهنگ عمید

کشمیری

از مردم کشمیر: به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند / سیه‌چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی (حافظ: ۸۷۸)،
تهیه‌شده در کشمیر: شال کشمیری،


فانی

نیست‌شونده، ناپایدار، نابودشونده: خوش‌ است عمر دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست (سعدی۲: ۶۳۷)،
(تصوف) ویژگی آن‌که در طریقت و سلوک به مرحلۀ فنا رسیده است،

فرهنگ فارسی هوشیار

کشمیری

(صفت) منسوب به کشمیر. از مردم کشمیر اهل کشمیر: (بشعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی) . (حافظ)، ساخته کشمیر: شال کشمیری.


منظومه

منظومه در فارسسی مونث منظوم: بنگرید به منظوم (اسم) مونث منظوم جمع: منظومات

لغت نامه دهخدا

کشمیری

کشمیری. [ک ِ] (ص نسبی) منسوب به کشمیر. (ناظم الاطباء). هرچیز مربوط و منسوب یا ساخت کشمیر. || از مردم کشمیر. ج، کشامره. (ناظم الاطباء). || قسمی گیلاس که درایران به غلط گیلاس فرنگی گویند. (یادداشت مؤلف).


فانی

فانی. (ع ص) ناپاینده. (ربنجنی). نیست شونده. ناپایدار:
اگر عقل فانی نگردد تو عقلی
وگر جان همیشه بماند تو جانی.
منوچهری.
ما همه فانی و بقا بس تو راست
ملک تعالی و تقدس تو راست.
نظامی.
|| (اصطلاح عرفان) کسی را گویند که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود درگذرد و در معشوق فنا شود تا به او بقا پذیرد:
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ای است.
عطار.
چو فانی شد دلت اندر ره عشق
قرار عشق جانان بی قرار است.
عطار.
خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست.
سعدی.
|| پیر سالخورده. (منتهی الارب). پیری که قوای او رفته باشد. (از اقرب الموارد).
- دار فانی، کنایت از دنیاست که پایدار نماند.

فانی. (اِخ) جلال الدین. رجوع به جلال الدین دوانی شود.


حسین کشمیری

حسین کشمیری. [ح ُ س َ ن ِ ک َ] (اِخ) (تفضل...) ریاضیدان کشمیری. رجوع به تفضل حسین شود.


علی کشمیری

علی کشمیری. [ع َ ی ِ ک ِ] (اِخ) ابن صفدربن صالح رضوی قمی کشمیری. رجوع به علی رضوی شود.


رشید کشمیری

رشید کشمیری. [رَ دِ ک َ] (اِخ) مولوی محمد عبدالرشید، فرزند محمدشاه کشمیری. از گویندگان قرن سیزدهم هَ. ق. بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و شمع انجمن ص 183 شود.


منظومه

منظومه. [م َ م َ / م ِ] (از ع، ص، اِ) تأنیث منظوم. منظومه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منظوم شود. || هر چیز واقعشده در صف و قطار و در نظم. (ناظم الاطباء).
- منظومه ٔ زواهر، رشته ٔ مروارید. (ناظم الاطباء).
|| هر یک از شموس با سیارات و اقمار او. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- منظومه ٔ شمسی، عبارت است از خورشید و عطارد و زهره و زمین و مریخ و مشتری و زحل و اورانوس و نپتون و پلوتون و اقمار سیارات و ذوات الاذنابی که در حول و حوش خورشید درحال سیر و حرکتند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| هر کلام موزون و مسجع و شعر و نظم. (ناظم الاطباء). داستانها و افسانه های بلند که در قالب مثنوی به نظم درآورده باشند مانند منظومه ٔ ویس ورامین، منظومه ٔ وامق و عذرا و...
- منظومه های اهالی پسند، شعرهایی که مردمان دانامی پسندند. (ناظم الاطباء).

ترکی به فارسی

فانی

فانی

فارسی به آلمانی

فرهنگ معین

فانی

نابود شونده، نیست شونده، ناپایدار، بی ثبات. [خوانش: [ع.] (اِفا.)]

معادل ابجد

منظومه ای از فانی کشمیری

1781

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری